برچسب: دانلود-قانونی-آهنگ
دگرباره شه ساقی رسیدیمرا در حلقه مستان کشیدیدگرباره شکستی تو بها رابه جامی پردهها را بردریدیدگربار ای خیال فتنه انگیزچو می بر مغز مستان بردویدیبیا ای آهو از نافت پدید استکه از نسرین و نیلوفر چریدیهمه صحرا گل است و ارغوان استبدان یک دم...
از این تنگین قفس جانا پریدیوزین زندان طراران رهیدیز روی آینه گل دور کردیدر آیینه بدیدی آنچ دیدیخبرها میشنیدی زیر و بالابر آن بالا ببین آنچ شنیدیچو آب و گل به آب و گل سپردیقماش روح بر گردون کشیدیز گردشهای جسمانی بجستیبه گردشهای روحانی...
ای پرده در پرده بنگر که چهها کردیدل بودی و جان بردی این جا چه رها کردیخورشید جهانی تو سلطان شهانی توبیهوشی جانی تو گیرم که جفا کردیهم عاقبت ای سلطان بردی همه را مهماندر بخشش و در احسان حاجات روا کردیهر سنگ که...
ای پرده در پرده بنگر که چهها کردیدل بردی و جان بردی این جا چه رها کردیای برده هوسها را بشکسته قفسها رامرغ دل ما خستی پس قصد هوا کردیگر قصد هوا کردی ور عزم جفا کردیکو زهره که تا گویم ای دوست چرا...
ای یار غلط کردی با یار دگر رفتیاز کار خود افتادی در کار دگر رفتیصد بار ببخشودم بر تو به تو بنمودمای خویش پسندیده هین بار دگر رفتیصد بار فسون کردم خار از تو برون کردمگلزار ندانستی در خار دگر رفتیگفتم که تویی ماهی...
کجا شد عهد و پیمانی که میکردی نمیگوییکسی را کو به جان و دل تو را جوید نمیجوییدل افکاری که روی خود به خون دیده میشویدچرا از وی نمیداری دو دست خود نمیشوییمثال تیر مژگانت شدم من راست یک سانتچرا ای چشم بخت من...
ای زده مطرب غمت در دل ما ترانهایدر سر و در دماغ جان جسته ز تو فسانهایچونک خیال خوش دمت از سوی غیب دردمدز آتش عشق برجهد تا به فلک زبانهایزهره عشق چون بزد پنجه خود در آب و گلقامت ما چو چنگ شد...
تلخ کنی دهان من قند به دیگران دهینم ندهی به کشت من آب به این و آن دهیجان منی و یار من دولت پایدار منباغ من و بهار من باغ مرا خزان دهییا جهت ستیز من یا جهت گریز منوقت نبات ریز من وعده...
چشم تو خواب میرود یا که تو ناز میکنینی به خدا که از دغل چشم فراز میکنیچشم ببستهای که تا خواب کنی حریف راچونک بخفت بر زرش دست دراز میکنیسلسلهای گشادهای دام ابد نهادهایبند کی سخت میکنی بند کی باز میکنیعاشق بیگناه را بهر...
آمدهای که راز من بر همگان بیان کنیو آن شه بینشانه را جلوه دهی نشان کنیدوش خیال مست تو آمد و جام بر کفشگفتم می نمیخورم گفت مکن زیان کنیگفتم ترسم ار خورم شرم بپرد از سرمدست برم به جعد تو باز ز من...
آه چه دیوانه شدم در طلب سلسلهایدر خم گردون فکنم هر نفسی غلغلهایزیر قدم میسپرم هر سحری بادیهایخون جگر میسپرم در طلب قافلهایآه از آن کس که زند بر دل من داغ عجببر کف پای دل من از ره او آبلهایهم به فلک درفکند...
تو نه چنانی که منم من نه چنانم که توییتو نه بر آنی که منم من نه بر آنم که توییمن همه در حکم توام تو همه در خون منیگر مه و خورشید شوم من کم از آنم که توییبا همه ای رشک پری...
برگذری درنگری جز دل خوبان نبریسر مکش ای دل که از او هر چه کنی جان نبریتا نشوی خاک درش در نگشاید به رضاتا نکشی خار غمش گل ز گلستان نبریتا نکنی کوه بسی دست به لعلی نرسدتا سوی دریا نروی گوهر و مرجان...
ای دل نگویی چون شدی ور عشق روزافزون شدیگاهی ز غم مجنون شدی گاهی ز محنت خون شدیدر عشق تو چون دم زدم صد فتنه شد اندر عدمای مطرب شیرین قدم میزن نوا تا صبحدمگفتم که شد هنگام می ما غرقه اندر وام مینی...
ای خداوند یکی یار جفاکارش دهدلبری عشوه ده سرکش خون خوارش دهتا بداند که شب ما به چه سان میگذردغم عشقش ده و عشقش ده و بسیارش دهچند روزی جهت تجربه بیمارش کنبا طبیبی دغلی پیشه سر و کارش دهببرش سوی بیابان و کن...
این نیم شبان کیست چو مهتاب رسیدهپیغامبر عشق است ز محراب رسیدهآورده یکی مشعله آتش زده در خواباز حضرت شاهنشه بیخواب رسیدهاین کیست چنین غلغله در شهر فکندهبر خرمن درویش چو سیلاب رسیدهاین کیست بگویید که در کون جز او نیستشاهی به در خانه...
روزی تو مرا بینی میخانه درافتادهدستار گرو کرده بیزار ز سجادهمن مست و حریفم مست زلف خوش او در دستاحسنت زهی شاهد شاباش زهی بادهلب نیز شده مستک گم کرده ره بوسهمن مستک و لب مستک و آن بوسه قوادهاین دلبر پرفتنه با جمله...
ای غایب از این محضر از مات سلام اللهوی از همه حاضرتر از مات سلام اللهای نور پسندیده وی سرمه هر دیدهاحسنت زهی منظر از مات سلام اللهای صورت روحانی وی رحمت ربانیبر مؤمن و بر کافر از مات سلام اللهچون ماه تمام آیی...
من بیخود و تو بیخود (من مست و تو دیوانه) ما را کی برد خانهمن چند تو را (صد بار تو را) گفتم کم خور دو سه پیمانهدر شهر یکی کس را هشیار نمیبینمهر یک بتر از دیگر شوریده و دیوانهجانا به خرابات آ...
ای عاشقان ای عاشقان دیوانهام کو سلسلهای سلسله جنبان جان عالم ز تو پرغلغلهزنجیر دیگر ساختی در گردنم انداختیوز آسمان درتاختی تا رهزنی بر قافلهبرخیز ای جان از جهان برپر ز خاک خاکدانکز بهر ما بر آسمان گردان شدهست این مشعلهآن را که باشد...