برچسب: دانلود-قانونی-آهنگ
این کیست این این کیست این هذا جنون العاشقیناز آسمان خوشتر شده در نور او روی زمینبیهوشی جانهاست این یا گوهر کانهاست اینیا سرو بستانهاست این یا صورت روح الامینسرمستی جان جهان معشوقه چشم و دهانویرانی کسب و دکان یغماجی تقوا و دینخورشید و...
این کیست این این کیست این این یوسف ثانی است اینخضر است و الیاس این مگر یا آب حیوانی است ایناین باغ روحانی است این یا بزم یزدانی است اینسرمه سپاهانی است این یا نور سبحانی است اینآن جان جان افزاست این یا جنت...
ای عاشقان ای عاشقان هنگام کوچ است از جهاندر گوش جانم می رسد طبل رحیل از آسماننک ساربان برخاسته قطارها آراستهاز ما حلالی خواسته چه خفتهاید ای کارواناین بانگها از پیش و پس بانگ رحیل است و جرسهر لحظهای نفس و نفس سر می...
تا کی گریزی از اجل در ارغوان و ارغنوننک کش کشانت می برند انا الیه راجعونتا کی زنی بر خانهها تو قفل با دندانههاتا چند چینی دانهها دام اجل کردت زبونشد اسب و زین نقره گین بر مرکب چوبین نشینزین بر جنازه نه ببین...
دزدیده چون جان می روی اندر میان جان منسرو خرامان منی ای رونق بستان منچون می روی بیمن مرو ای جان جان بیتن مرووز چشم من بیرون مشو ای شعله تابان منهفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرمچون دلبرانه بنگری در جان سرگردان...
بیا بیا دلدار من دلدار مندرآ درآ در کار من در کار منتویی تویی گلزار من گلزار منبگو بگو اسرار من اسرار من***بیا بیا درویش من درویش منمرو مرو از پیش من از پیش منتویی تویی هم کیش من هم کیش منتویی تویی هم...
شد ز غمت خانه سودا دلمدر طلبت رفت به هر جا دلمدر طلب زهره رخ ماه رومی نگرد جانب بالا دلمفرش غمش گشتم و آخر ز بخترفت بر این سقف مصفا دلمآه که امروز دلم را چه شددوش چه گفته است کسی با دلماز...
اه چه بیرنگ و بینشان که منمکی ببینم مرا چنان که منمگفتی اسرار در میان آورکو میان اندر این میان که منمکی شود این روان من ساکناین چنین ساکن روان که منمبحر من غرقه گشت هم در خویشبوالعجب بحر بیکران که منماین جهان و...
در وصالت چرا بیاموزمدر فراقت چرا بیاموزمیا تو با درد من بیامیزییا من از تو دوا بیاموزممی گریزی ز من که نادانمیا بیامیزی یا بیاموزمپیش از این ناز و خشم می کردمتا من از تو جدا بیاموزمچون خدا با تو است در شب و...
تلخی نکند شیرین ذقنمخالی نکند از می دهنمعریان کندم هر صبحدمیگوید که بیا من جامه کنمدر خانه جهد مهلت ندهداو بس نکند پس من چه کنماز ساغر او گیج است سرماز دیدن او جان است تنمتنگ است بر او هر هفت فلکچون می رود...
نگفتمت مرو آن جا که آشنات منمدر این سراب فنا چشمه حیات منموگر به خشم روی صد هزار سال ز منبه عاقبت به من آیی که منتهات منمنگفتمت که به نقش جهان مشو راضیکه نقش بند سراپرده رضات منمنگفتمت که منم بحر و تو...
ای توبهام شکسته از تو کجا گریزمای در دلم نشسته از تو کجا گریزمای نور هر دو دیده بیتو چگونه بینموی گردنم ببسته از تو کجا گریزمای شش جهت ز نورت چون آینهست شش رووی روی تو خجسته از تو کجا گریزمدل بود از...
من که حیران ز ملاقات توامچون خیالی ز خیالات توامبه مراعات کنی دلجوییاه که بیدل ز مراعات توامذات من نقش صفات خوش توستمن مگر خود صفت ذات توامگر کرامات ببخشد کرمتمو به مو لطف و کرامات توامنقش و اندیشه من از دم توستگویی الفاظ...
من ز وصلت چون به هجران می رومدر بیابان مغیلان می روممن به خود کی رفتمی او می کشدتا نپنداری که خواهان می رومچشم نرگس خیره در من ماندهستکز میان باغ و بستان می رومعقل هم انگشت خود را می گزدزانک جان این جاست...
عاشقی بر من پریشانت کنمکم عمارت کن که ویرانت کنمگر دو صد خانه کنی زنبوروارچون مگس بیخان و بیمانت کنمتو بر آنک خلق را حیران کنیمن بر آنک مست و حیرانت کنمگر که قافی تو را چون آسیاآرم اندر چرخ و گردانت کنمور تو...
ای گزیده یار چونت یافتمای دل و دلدار چونت یافتممی گریزی هر زمان از کار مادر میان کار چونت یافتمچند بارم وعده کردی و نشدای صنم این بار چونت یافتمزحمت اغیار آخر چند چندهین که بیاغیار چونت یافتمای دریده پردههای عاشقانپرده را بردار چونت...
من از این خانه پرنور به در می نروممن از این شهر مبارک به سفر می نروممنم و این صنم و عاشقی و باقی عمرمن از او گر بکشی جای دگر می نرومگر جهان بحر شود موج زند سرتاسرمن به جز جانب آن گنج...
وقت آن شد که به زنجیر تو دیوانه شویمبند را برگسلیم از همه بیگانه شویمجان سپاریم دگر ننگ چنین جان نکشیمخانه سوزیم و چو آتش سوی میخانه شویمتا نجوشیم از این خنب جهان برناییمکی حریف لب آن ساغر و پیمانه شویمسخن راست تو از...
فلکا بگو که تا کی گلههای یار گویمنبود شبی که آیم ز میان کار گویمز میان او مقامم کمر است و کوه و صحرابجهم از این میان و سخن و کنار گویمز فراق گلستانش چو در امتحان خارمبرهم ز خار چون گل سخن از...
چو غلام آفتابم هم از آفتاب گویمنه شبم نه شب پرستم که حدیث خواب گویمچو رسول آفتابم به طریق ترجمانیپنهان از او بپرسم به شما جواب گویمبه قدم چو آفتابم به خرابهها بتابمبگریزم از عمارت سخن خراب گویمبه سر درخت مانم که ز اصل...