برچسب: دانلود-قانونی-آهنگ
من اگر دست زنانم نه من از دست زنانمنه از اینم نه از آنم من از آن شهر کلانمنه پی زمر و قمارم نه پی خمر و عقارمنه خمیرم نه خمارم نه چنینم نه چنانممن اگر مست و خرابم نه چو تو مست شرابمنه...
به خدا کز غم عشقت نگریزم نگریزموگر از من طلبی جان نستیزم نستیزمقدحی دارم بر کف به خدا تا تو نیاییهله تا روز قیامت نه بنوشم نه بریزمسحرم روی چو ماهت شب من زلف سیاهتبه خدا بیرخ و زلفت نه بخسبم نه بخیزمز جلال...
منم آن عاشق عشقت که جز این کار ندارمکه بر آن کس که نه عاشق به جز انکار ندارمدل غیر تو نجویم سوی غیر تو نپویمگل هر باغ نبویم سر هر خار ندارمبه تو آوردم ایمان دل من گشت مسلمانبه تو دل گفت که...
بزن آن پرده نوشین که من از نوش تو مستمبده ای حاتم مستان قدح زفت به دستمهله ای سرده مستان به غضب روی مگردانکه من از عربده ناگه قدحی چند شکستمچه کم آید قدح آن را که دهد بیست سبوکشبشکن شیشه هستی که چو...
ای خوشا روزا که ما معشوق را مهمان کنیمدیده از روی نگارینش نگارستان کنیمگر ز داغ هجر او دردی است در دلهای ماز آفتاب روی او آن درد را درمان کنیمچون به دست ما سپارد زلف مشک افشان خویشپیش مشک افشان او شاید که...
هر که گوید کان چراغ دیدهها را دیدهامپیش من نه دیدهاش را کامتحان دیدهامچشم بد دور از خیالش دوشمان بس لطف کردمن پس گوش از خجالت تا سحر خاریدهامگر چه او عیار و مکار است گرد خویشتناز میان رخت او من نقدها دزدیدهامپای از...
بیا تا قدر یک دیگر بدانیمکه تا ناگه ز یک دیگر نمانیمچو مؤمن آینه مؤمن یقین شدچرا با آینه ما روگرانیمکریمان جان فدای دوست کردندسگی بگذار ما هم مردمانیمفسون قل اعوذ و قل هو اللهچرا در عشق همدیگر نخوانیمغرضها تیره دارد دوستی راغرضها را...
بیا تا عاشقی از سر بگیریمجهان خاک را در زر بگیریمبیا تا نوبهار عشق باشیمنسیم از مشک و از عنبر بگیریمزمین و کوه و دشت و باغ و جان راهمه در حله اخضر بگیریمدکان نعمت از باطن گشاییمچنین خو از درخت تر بگیریمز سر...
از آن باده ندانم چون فنایماز آن بیجا نمیدانم کجایمزمانی قعر دریایی درافتمدمی دیگر چو خورشیدی برآیمزمانی از من آبستن جهانیزمانی چون جهان خلقی بزایمچو طوطی جان شکر خاید به ناگهشوم سرمست و طوطی را بخایمبه جایی درنگنجیدم به عالمبجز آن یار بیجا را...
من آن ماهم که اندر لامکانممجو بیرون مرا در عین جانمتو را هر کس به سوی خویش خواندتو را من جز به سوی تو نخوانممرا هم تو به هر رنگی که خوانیاگر رنگین اگر ننگین ندانمگهی گویی خلاف و بیوفاییبلی تا تو چنینی من...
مرا گویی که رایی من چه دانمچنین مجنون چرایی من چه دانممرا گویی بدین زاری که هستیبه عشقم چون برآیی من چه دانممنم در موج دریاهای عشقتمرا گویی کجایی من چه دانممرا گویی به قربانگاه جانهانمیترسی که آیی من چه دانممرا گویی اگر کشته...
چه نزدیک است جان تو به جانمکه هر چیزی که اندیشی بدانمضمیر همدگر دانند یاراننباشم یار صادق گر ندانمچو آب صاف باشد یار با یارکه بنماید در او عکس بنانماگر چه عامه هم آیینههااندکه بنماید در او سود و زیانمولیکن آن به هر دم...
چه نزدیک است جان تو به جانمکه هر چیزی که اندیشی بدانماز این نزدیکتر دارم نشانیبیا نزدیک و بنگر در نشانمبه درویشی بیا اندر میانهمکن شوخی مگو کاندر میانممیان خانهات همچون ستونمز بامت سرفرو چون ناودانممنم همراز تو در حشر و در نشرنه چون...
همیشه من چنین مجنون نبودمز عقل و عافیت بیرون نبودمچو تو عاقل بدم من نیز روزیچنین دیوانه و مفتون نبودممثال دلبران صیاد بودممثال دل میان خون نبودمدر این بودم که این چون است و آن چونچنین حیران آن بیچون نبودمتو باری عاقلی بنشین بیندیشکز...
بیا کز عشق تو دیوانه گشتموگر شهری بدم ویرانه گشتمز عشق تو ز خان و مان بریدمبه درد عشق تو همخانه گشتمچیان کاهل بدم کان را نگویمچو دیدم روی تو مردانه گشتمچو خویش جان خود جان تو دیدمز خویشان بهر تو بیگانه گشتمفسانه عاشقان...
به جان جمله مستان که مستمبگیر ای دلبر عیار دستمبه جان جمله جانبازان که جانمبه جان رستگارانش که رستمعطاردوار دفترباره بودمزبردست ادیبان می نشستمچو دیدم لوح پیشانی ساقیشدم مست و قلمها را شکستمجمال یار شد قبله نمازمز اشک رشک او شد آبدستمز حسن یوسفی...
چه دیدم خواب شب کامروز مستمچو مجنونان ز بند عقل جستمبه بیداری مگر من خواب بینمکه خوابم نیست تا این درد هستممگر من صورت عشق حقیقیبدیدم خواب کو را می پرستمبیا ای عشق کاندر تن چو جانیبه اقبالت ز حبس تن برستممرا گفتی بدر...
امروز مها خویش ز بیگانه ندانیممستیم بدان حد که ره خانه ندانیمدر عشق تو از عاقله عقل برستیمجز حالت شوریده دیوانه ندانیمدر باغ به جز عکس رخ دوست نبینیموز شاخ به جز حالت مستانه ندانیمگفتند در این دام یکی دانه نهادهستدر دام چنانیم که...
بجوشید بجوشید که ما اهل شعاریمبجز عشق به جز عشق دگر کار نداریمدر این خاک در این خاک در این مزرعه پاکبجز مهر به جز عشق دگر تخم نکاریمچه مستیم چه مستیم از آن شاه که هستیمبیایید بیایید که تا دست برآریمچه دانیم چه...
بیایید بیایید به گلزار بگردیمبر این نقطه اقبال چو پرگار بگردیمبیایید که امروز به اقبال و به پیروزچو عشاق نوآموز بر آن یار بگردیمبسی تخم بکشتیم بر این شوره بگشتیمبر آن حب که نگنجید در انبار بگردیمهر آن روی که پشت است به آخر...