بی تو ای سرو روان با گل و گلشن چه کنمزلف سنبل چه کشم عارض سوسن چه کنمآه کز طعنه بدخواه ندیدم رویتنیست چون آینهام روی ز آهن چه کنمبرو ای ناصح و بر دردکشان خرده مگیرکارفرمای قدر میکند این من چه کنمبرق غیرت...
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرسکه چنان ز او شدهام بی سر و سامان که مپرسکس به امید وفا ترک دل و دین مکنادکه چنانم من از این کرده پشیمان که مپرسبه یکی جرعه که آزار کسش در پی نیستزحمتی میکشم از...
درد عشقی کشیدهام که مپرسزهر هجری چشیدهام که مپرسگشتهام در جهان و آخر کاردلبری برگزیدهام که مپرسآن چنان در هوای خاک درشمیرود آب دیدهام که مپرسمن به گوش خود از دهانش دوشسخنانی شنیدهام که مپرسسوی من لب چه میگزی که مگویلب لعلی گزیدهام که...
برنیامد از تمنای لبت کامم هنوزبر امید جام لعلت دردی آشامم هنوزروز اول رفت دینم در سر زلفین توتا چه خواهد شد در این سودا سرانجامم هنوزساقیا یک جرعهای زان آب آتشگون که مندر میان پختگان عشق او خامم هنوزاز خطا گفتم شبی زلف...
حال خونین دلان که گوید بازوز فلک خون خم که جوید بازشرمش از چشم می پرستان بادنرگس مست اگر بروید بازجز فلاطون خم نشین شرابسر حکمت به ما که گوید بازهر که چون لاله کاسه گردان شدزین جفا رخ به خون بشوید بازنگشاید دلم...
روز وصل دوستداران یاد بادیاد باد آن روزگاران یاد بادکامم از تلخی غم چون زهر گشتبانگ نوش شادخواران یاد بادگر چه یاران فارغند از یاد مناز من ایشان را هزاران یاد بادمبتلا گشتم در این بند و بلاکوشش آن حق گزاران یاد بادگر چه...
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا رادردا که راز پنهان خواهد شد آشکاراکشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیزباشد که بازبینم دیدار آشنا راده روزه مهر گردون افسانه است و افسوننیکی به جای یاران فرصت شمار یارادر حلقه گل و مل خوش خواند دوش...