غزل شمارهٔ ۳۴۹ – حافظ – غزلیات – دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم
دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنمگفت کو زنجیر تا تدبیر این مجنون کنمقامتش را سرو گفتم سر کشید از من به خشمدوستان از راست میرنجد نگارم چون کنمنکته ناسنجیده گفتم دلبرا معذور دارعشوهای فرمای تا من طبع را موزون کنمزردرویی میکشم زان...