غزل ۴۵۲ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – فراق دوستانش باد و یاران
فراق دوستانش باد و یارانکه ما را دور کرد از دوستداراندلم در بند تنهایی بفرسودچو بلبل در قفس روز بهارانهلاک ما چنان مهمل گرفتندکه قتل مور در پای سوارانبه خیل هر که میآیم به زنهارنمیبینم به جز زنهارخوارانندانستم که در پایان صحبتچنین باشد وفای...