سحرگه ره روی در سرزمینیهمیگفت این معما با قرینیکه ای صوفی شراب آن گه شود صافکه در شیشه برآرد (بماند) اربعینیخدا زان خرقه بیزار است صد بارکه صد بت باشدش در آستینیمروت گر چه نامی بینشان استنیازی عرضه کن بر نازنینیثوابت باشد ای دارای...
ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیمغم هجران تو را چاره ز جایی بکنیمدل بیمار شد از دست رفیقان مددیتا طبیبش به سر آریم و دوایی بکنیمآن که بی جرم برنجید و به تیغم زد و رفتبازش آرید خدا را که صفایی بکنیمخشک شد...