غزل ۳۲۶ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – دست به جان نمیرسد تا به تو برفشانمش
دست به جان نمیرسد تا به تو برفشانمشبر که توان نهاد دل تا ز تو واستانمشقوت شرح عشق تو نیست زبان خامه راگرد در امید تو چند به سر دوانمشایمنی از خروش من گر به جهان دراوفتدفارغی از فغان من گر به فلک رسانمشآه...