خوشا دردی!که درمانش تو باشیخوشا راهی! که پایانش تو باشیخوشا چشمی!که رخسار تو بیندخوشا ملکی! که سلطانش تو باشیخوشا آن دل! که دلدارش تو گردیخوشا جانی! که جانانش تو باشیخوشی و خرمی و کامرانیکسی دارد که خواهانش تو باشیچه خوش باشد دل امیدواریکه امید...
آن دلبر من آمد بر منزنده شد از او بام و در منگفتم قنقی امشب تو مراای فتنه من شور و شر منگفتا بروم کاری است مهمدر شهر مرا جان و سر منگفتم به خدا گر تو برویامشب نزید این پیکر منآخر تو شبی...
در پای تو افتادن شایسته دمی باشدترک سر خود گفتن زیبا قدمی باشدبسیار زبونیها بر خویش روا دارددرویش که بازارش با محتشمی باشدزین سان که وجود توست ای صورت روحانیشاید که وجود ما پیشت عدمی باشدگر جمله صنمها را صورت به تو مانستیشاید که...
ای پادشه خوبان داد از غم تنهاییدل بی تو به جان آمد وقت است که بازآییدایم گل این بستان شاداب نمیمانددریاب ضعیفان را در وقت تواناییدیشب گله زلفش با باد همیکردمگفتا غلطی بگذر زین فکرت سوداییصد باد صبا این جا با سلسله میرقصنداین است...
ترسم که اشک در غم ما پردهدر شودوین راز سر به مهر به عالم سمر شودگویند سنگ لعل شود در مقام صبرآری شود ولیک به خون جگر شودخواهم شدن به میکده گریان و دادخواهکز دست غم خلاص من آن جا مگر شوداز هر کرانه...