غزل شمارهٔ ۱۸۲۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – سیر نمیشوم ز تو ای مه جان فزای من
سیر نمیشوم ز تو ای مه جان فزای منجور مکن جفا مکن نیست جفا سزای منبا ستم و جفا خوشم گر چه درون آتشمچونک تو سایه افکنی بر سرم ای همای منچونک کند شکرفشان عشق برای سرخوشاننرخ نبات بشکند چاشنی بلای منعود دمد ز...