غزل شمارهٔ ۲۷۸ – حافظ – غزلیات – شراب تلخ میخواهم که مردافکن بود زورش
شراب تلخ میخواهم که مردافکن بود زورشکه تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورشسماط دهر دون پرور ندارد شهد آسایشمذاق حرص و آز ای دل بشو از تلخ و از شورشبیاور می که نتوان شد ز مکر آسمان ایمنبه لعب زهره...