غزل ۳۷۵ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – چنان در قید مهرت پای بندم
چنان در قید مهرت پای بندمکه گویی آهوی سر در کمندمگهی بر درد بی درمان بگریمگهی بر حال بی سامان بخندممرا هوشی نماند از عشق و گوشیکه پند هوشمندان کار بندممجال صبر تنگ آمد به یک بارحدیث عشق بر صحرا فکندمنه مجنونم که دل...