غزل ۳۷۹ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم
آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودمتا برفتی ز برم صورت بیجان بودمنه فراموشیم از ذکر تو خاموش نشاندکه در اندیشه اوصاف تو حیران بودمبی تو در دامن گلزار نخفتم یک شبکه نه در بادیه خار مغیلان بودمزنده میکرد مرا دم به دم...