برچسب: غزلیات

غزل شمارهٔ ۱۷۶ – حافظ – غزلیات – سحرم دولت بیدار به بالین آمد 0

غزل شمارهٔ ۱۷۶ – حافظ – غزلیات – سحرم دولت بیدار به بالین آمد

سحرم دولت بیدار به بالین آمدگفت برخیز که آن خسرو شیرین آمدقدحی درکش و سرخوش به تماشا بخرامتا ببینی که نگارت به چه آیین آمدمژدگانی بده ای خلوتی نافه گشایکه ز صحرای ختن آهوی مشکین آمدگریه آبی به رخ سوختگان بازآوردناله فریادرس عاشق مسکین...

غزل شمارهٔ ۱۷۳ – حافظ – غزلیات – در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد 0

غزل شمارهٔ ۱۷۳ – حافظ – غزلیات – در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد

در نمازم خم ابروی تو با یاد آمدحالتی رفت که محراب به فریاد آمداز من اکنون طمع صبر و دل و هوش مدارکان تحمل که تو دیدی همه بر باد آمدباده صافی شد و مرغان چمن مست شدندموسم عاشقی و کار به بنیاد آمدبوی...

غزل شمارهٔ ۱۷۰ – حافظ – غزلیات – زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد 0

غزل شمارهٔ ۱۷۰ – حافظ – غزلیات – زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد

زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شداز سر پیمان برفت با سر پیمانه شدصوفی مجلس که دی جام و قدح می‌شکستباز به یک جرعه می عاقل و فرزانه شدشاهد عهد شباب آمده بودش به خوابباز به پیرانه سر عاشق و دیوانه شدمغبچه‌ای می‌گذشت راهزن...

غزل شمارهٔ ۱۶۸ – حافظ – غزلیات – گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد 0

غزل شمارهٔ ۱۶۸ – حافظ – غزلیات – گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد

گداخت جان که شود کار دل تمام و نشدبسوختیم در این آرزوی خام و نشدبه لابه گفت شبی میر مجلس تو شومشدم به رغبت خویشش کمین غلام و نشدپیام داد که خواهم نشست با رندانبشد به رندی و دردی کشیم نام و نشدرواست در...

غزل شمارهٔ ۱۶۵ – حافظ – غزلیات – مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد 0

غزل شمارهٔ ۱۶۵ – حافظ – غزلیات – مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد

مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شدقضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شدرقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشتمگر آه سحرخیزان سوی گردون نخواهد شدمرا روز ازل کاری به جز رندی نفرمودندهر آن قسمت که آن جا رفت از آن افزون...

غزل شمارهٔ ۱۶۳ – حافظ – غزلیات – گل بی رخ یار خوش نباشد 0

غزل شمارهٔ ۱۶۳ – حافظ – غزلیات – گل بی رخ یار خوش نباشد

گل بی رخ یار خوش نباشدبی باده بهار خوش نباشدطرف چمن و طواف بستانبی لاله عذار خوش نباشدرقصیدن سرو و حالت گلبی صوت هزار خوش نباشدبا یار شکرلب گل اندامبی بوس و کنار خوش نباشدهر نقش که دست عقل بنددجز نقش نگار خوش نباشدجان...

غزل شمارهٔ ۱۶۱ – حافظ – غزلیات – کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد 0

غزل شمارهٔ ۱۶۱ – حافظ – غزلیات – کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد

کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشدیک نکته از این معنی گفتیم و همین باشداز لعل تو گر یابم انگشتری زنهارصد ملک سلیمانم در زیر نگین باشدغمناک نباید بود از طعن حسود ای دلشاید که چو وابینی خیر تو در این باشدهر کو...

غزل شمارهٔ ۱۶۰ – حافظ – غزلیات – خوش است خلوت اگر یار یار من باشد 0

غزل شمارهٔ ۱۶۰ – حافظ – غزلیات – خوش است خلوت اگر یار یار من باشد

خوش است خلوت اگر یار یار من باشدنه من بسوزم و او شمع انجمن باشدمن آن نگین سلیمان به هیچ نستانمکه گاه گاه بر او دست اهرمن باشدروا مدار خدایا که در حریم وصالرقیب محرم و حرمان نصیب من باشدهمای گو مفکن سایه شرف...

غزل شمارهٔ ۱۵۸ – حافظ – غزلیات – من و انکار شراب این چه حکایت باشد 0

غزل شمارهٔ ۱۵۸ – حافظ – غزلیات – من و انکار شراب این چه حکایت باشد

من و انکار شراب این چه حکایت باشدغالبا این قدرم عقل و کفایت باشدتا به غایت ره میخانه نمی‌دانستمور نه مستوری ما تا به چه غایت باشدزاهد و عجب و نماز و من و مستی و نیازتا تو را خود ز میان با که...

غزل شمارهٔ ۱۵۴ – حافظ – غزلیات – راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد 0

غزل شمارهٔ ۱۵۴ – حافظ – غزلیات – راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد

راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زدشعری بخوان که با او رطل گران توان زدبر آستان جانان گر سر توان نهادنگلبانگ سربلندی بر آسمان توان زدقد خمیده ما سهلت نماید امابر چشم دشمنان تیر از این کمان توان زددر خانقه نگنجد اسرار...

غزل شمارهٔ ۱۵۱ – حافظ – غزلیات – دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمی‌ارزد 0

غزل شمارهٔ ۱۵۱ – حافظ – غزلیات – دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمی‌ارزد

دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمی‌ارزدبه می بفروش دلق ما کز این بهتر نمی‌ارزدبه کوی می فروشانش به جامی بر نمی‌گیرندزهی سجاده تقوا که یک ساغر نمی‌ارزدرقیبم سرزنش‌ها کرد کز این باب رخ برتابچه افتاد این سر ما را که...

غزل شمارهٔ ۱۴۸ – حافظ – غزلیات – یارم چو قدح به دست گیرد 0

غزل شمارهٔ ۱۴۸ – حافظ – غزلیات – یارم چو قدح به دست گیرد

یارم چو قدح به دست گیردبازار بتان شکست گیردهر کس که بدید چشم او گفتکو محتسبی که مست گیرددر بحر فتاده‌ام چو ماهیتا یار مرا به شست گیرددر پاش فتاده‌ام به زاریآیا بود آن که دست گیردخرم دل آن که همچو حافظجامی ز می...

غزل شمارهٔ ۱۴۳ – حافظ – غزلیات – سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد 0

غزل شمارهٔ ۱۴۳ – حافظ – غزلیات – سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد

سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کردوان چه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کردگوهری کز صدف کون و مکان بیرون استطلب از گمشدگان لب دریا می‌کردمشکل خویش بر پیر مغان بردم دوشکو به تأیید نظر حل معما می‌کرددیدمش خرم و خندان قدح باده...

غزل شمارهٔ ۱۴۰ – حافظ – غزلیات – دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد 0

غزل شمارهٔ ۱۴۰ – حافظ – غزلیات – دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد

دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکردیاد حریف شهر و رفیق سفر نکردیا بخت من طریق مروت فروگذاشتیا او به شاهراه طریقت گذر نکردگفتم مگر به گریه دلش مهربان کنمچون سخت بود در دل سنگش اثر نکردشوخی مکن که مرغ دل بی‌قرار منسودای دام...

غزل شمارهٔ ۱۳۴ – حافظ – غزلیات – بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد 0

غزل شمارهٔ ۱۳۴ – حافظ – غزلیات – بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد

بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کردباد غیرت به صدش خار پریشان دل کردطوطی ای را به خیال شکری دل خوش بودناگهش سیل فنا نقش امل باطل کردقرة العین من آن میوه دل یادش بادکه چه آسان بشد و کار مرا مشکل کردساروان...

غزل شمارهٔ ۱۲۸ – حافظ – غزلیات – نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد 0

غزل شمارهٔ ۱۲۸ – حافظ – غزلیات – نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد

نیست در شهر نگاری که دل ما ببردبختم ار یار شود رختم از این جا ببردکو حریفی کش سرمست که پیش کرمشعاشق سوخته دل نام تمنا ببردباغبانا ز خزان بی‌خبرت می‌بینمآه از آن روز که بادت گل رعنا ببردرهزن دهر نخفته‌ست مشو ایمن از...

غزل شمارهٔ ۱۲۶ – حافظ – غزلیات – جان بی جمال جانان میل جهان ندارد 0

غزل شمارهٔ ۱۲۶ – حافظ – غزلیات – جان بی جمال جانان میل جهان ندارد

جان بی جمال جانان میل جهان نداردهر کس که این ندارد حقا که آن نداردبا هیچ کس نشانی زان دلستان ندیدمیا من خبر ندارم یا او نشان نداردهر شبنمی در این ره صد بحر آتشین استدردا که این معما شرح و بیان نداردسرمنزل فراغت...

غزل شمارهٔ ۱۲۰ – حافظ – غزلیات – بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان دارد 0

غزل شمارهٔ ۱۲۰ – حافظ – غزلیات – بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان دارد

بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان داردبهار عارضش خطی به خون ارغوان داردغبار خط بپوشانید خورشید رخش یا رببقای جاودانش ده که حسن جاودان داردچو عاشق می‌شدم گفتم که بردم گوهر مقصودندانستم که این دریا چه موج خون فشان داردز چشمت...

غزل شمارهٔ ۱۱۴ – حافظ – غزلیات – همای اوج سعادت به دام ما افتد 0

غزل شمارهٔ ۱۱۴ – حافظ – غزلیات – همای اوج سعادت به دام ما افتد

همای اوج سعادت به دام ما افتداگر تو را گذری بر مقام ما افتدحباب وار براندازم از نشاط کلاهاگر ز روی تو عکسی به جام ما افتدشبی که ماه مراد از افق شود طالعبود که پرتو نوری به بام ما افتدبه بارگاه تو چون...

غزل شمارهٔ ۱۱۲ – حافظ – غزلیات – آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد 0

غزل شمارهٔ ۱۱۲ – حافظ – غزلیات – آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد

آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین دادصبر و آرام تواند به من مسکین دادوان که گیسوی تو را رسم تطاول آموختهم تواند کرمش داد من غمگین دادمن همان روز ز فرهاد طمع ببریدمکه عنان دل شیدا به لب شیرین دادگنج زر...