غزل شمارهٔ ۱ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای رستخیز ناگهان وی رحمت بیمنتها
ای رستخیز ناگهان وی رحمت بیمنتهاای آتشی افروخته در بیشه اندیشههاامروز خندان آمدی مفتاح زندان آمدیبر مستمندان آمدی چون بخشش و فضل خداخورشید را حاجب تویی اومید را واجب توییمطلب تویی طالب تویی هم منتها هم مبتدادر سینهها برخاسته اندیشه را آراستههم خویش حاجت...