غزل ۱۳۰ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – دوش دور از رویت ای جان جانم از غم تاب داشت
دوش دور از رویت ای جان جانم از غم تاب داشتابر چشمم بر رخ از سودای دل سیلاب داشتدر تفکر عقل مسکین پایمال عشق شدبا پریشانی دل شوریده چشم (چشمم) خواب داشتکوس غارت زد فراقت گرد شهرستان دلشحنه عشقت سرای عقل در طبطاب داشتنقش...