غزل ۳۷۱ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – من از آن روز که در بند توام آزادم
من از آن روز که در بند توام آزادمپادشاهم که به دست تو اسیر افتادمهمه غمهای جهان هیچ اثر مینکنددر من از بس که به دیدار عزیزت شادمخرم آن روز که جان میرود اندر طلبتتا بیایند عزیزان به مبارک بادممن که در هیچ مقامی...