غزل ۲۸۶ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – اگر آن عهدشکن با سر میثاق آید
اگر آن عهدشکن با سر میثاق آیدجان رفتهست که با قالب مشتاق آیدهمه شبهای جهان روز کند طلعت اوگر چو صبحیش نظر بر همه آفاق آیدهر غمی را فرجی هست ولیکن ترسمپیش از آنم بکشد زهر که تریاق آیدبندگی هیچ نکردیم و طمع میداریمکه...