برچسب: محمدرضا-شجریان

غزل شمارهٔ ۳۶۴ – حافظ – غزلیات – ما بی غمان مست دل از دست داده‌ایم 0

غزل شمارهٔ ۳۶۴ – حافظ – غزلیات – ما بی غمان مست دل از دست داده‌ایم

ما بی غمان مست دل از دست داده‌ایمهمراز عشق و همنفس جام باده‌ایمبر ما بسی کمان ملامت کشیده‌اندتا کار خود ز ابروی جانان گشاده‌ایمای گل تو دوش داغ صبوحی کشیده‌ایما آن شقایقیم که با داغ زاده‌ایمپیر مغان ز توبه ما گر ملول شدگو باده...

غزل شمارهٔ ۳۶۳ – حافظ – غزلیات – دردم از یار است و درمان نیز هم 0

غزل شمارهٔ ۳۶۳ – حافظ – غزلیات – دردم از یار است و درمان نیز هم

دردم از یار است و درمان نیز همدل فدای او شد و جان نیز هماین که می‌گویند آن خوشتر ز حسنیار ما این دارد و آن نیز همیاد باد آن کو به قصد خون ماعهد را بشکست و پیمان نیز همدوستان در پرده می‌گویم...

غزل شمارهٔ ۳۵۹ – حافظ – غزلیات – خرم آن روز کز این منزل ویران بروم 0

غزل شمارهٔ ۳۵۹ – حافظ – غزلیات – خرم آن روز کز این منزل ویران بروم

خرم آن روز کز این منزل ویران برومراحت جان طلبم و از پی جانان برومگر چه دانم که به جایی نبرد راه غریبمن به بوی سر آن زلف پریشان برومدلم از وحشت زندان سکندر بگرفترخت بربندم و تا ملک سلیمان برومچون صبا با تن...

غزل شمارهٔ ۳۵۵ – حافظ – غزلیات – حالیا مصلحت وقت در آن می‌بینم 0

غزل شمارهٔ ۳۵۵ – حافظ – غزلیات – حالیا مصلحت وقت در آن می‌بینم

حالیا مصلحت وقت در آن می‌بینمکه کشم رخت به میخانه و خوش بنشینمجام می گیرم و از اهل ریا دور شومیعنی از اهل جهان پاکدلی بگزینمجز صراحی و کتابم نبود یار و ندیمتا حریفان دغا را به جهان کم بینمسر به آزادگی از خلق...

غزل شمارهٔ ۳۵۴ – حافظ – غزلیات – به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم 0

غزل شمارهٔ ۳۵۴ – حافظ – غزلیات – به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم

به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینمبیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینمالا ای همنشین دل که یارانت برفت از یادمرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینمجهان پیر است و بی‌بنیاد از این فرهادکش فریادکه کرد افسون و نیرنگش ملول...

غزل شمارهٔ ۳۴۸ – حافظ – غزلیات – دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم 0

غزل شمارهٔ ۳۴۸ – حافظ – غزلیات – دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم

دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنمو اندر این کار دل خویش به دریا فکنماز دل تنگ گنهکار برآرم آهیکآتش اندر گنه آدم و حوا فکنممایه خوشدلی آن جاست که دلدار آن جاستمی‌کنم جهد که خود را مگر آن جا فکنمبگشا بند قبا...

غزل شمارهٔ ۳۴۷ – حافظ – غزلیات – صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم 0

غزل شمارهٔ ۳۴۷ – حافظ – غزلیات – صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم

صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنمتا به کی در غم تو ناله شبگیر کنمدل دیوانه از آن شد که نصیحت شنودمگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنمآن چه در مدت هجر تو کشیدم هیهاتدر یکی نامه محال است که تحریر کنمبا...

غزل شمارهٔ ۳۴۵ – حافظ – غزلیات – بی تو ای سرو روان با گل و گلشن چه کنم 0

غزل شمارهٔ ۳۴۵ – حافظ – غزلیات – بی تو ای سرو روان با گل و گلشن چه کنم

بی تو ای سرو روان با گل و گلشن چه کنمزلف سنبل چه کشم عارض سوسن چه کنمآه کز طعنه بدخواه ندیدم رویتنیست چون آینه‌ام روی ز آهن چه کنمبرو ای ناصح و بر دردکشان خرده مگیرکارفرمای قدر می‌کند این من چه کنمبرق غیرت...

غزل شمارهٔ ۳۴۲ – حافظ – غزلیات – حجاب چهره جان می‌شود غبار تنم 0

غزل شمارهٔ ۳۴۲ – حافظ – غزلیات – حجاب چهره جان می‌شود غبار تنم

حجاب چهره جان می‌شود غبار تنمخوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنمچنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیستروم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنمعیان نشد که چرا آمدم کجا رفتمدریغ و درد که غافل ز کار خویشتنمچگونه طوف کنم در فضای...

غزل شمارهٔ ۳۳۶ – حافظ – غزلیات – مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم 0

غزل شمارهٔ ۳۳۶ – حافظ – غزلیات – مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم

مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزمطایر قدسم و از دام جهان برخیزمبه ولای تو که گر بنده خویشم خوانیاز سر خواجگی کون و مکان برخیزمیا رب از ابر هدایت برسان بارانیپیشتر زان که چو گردی ز میان برخیزمبر سر تربت من با...

غزل شمارهٔ ۳۳۳ – حافظ – غزلیات – نماز شام غریبان چو گریه آغازم 0

غزل شمارهٔ ۳۳۳ – حافظ – غزلیات – نماز شام غریبان چو گریه آغازم

نماز شام غریبان چو گریه آغازمبه مویه‌های غریبانه قصه پردازمبه یاد یار و دیار آن چنان بگریم زارکه از جهان ره و رسم سفر براندازممن از دیار حبیبم نه از بلاد غریبمهیمنا به رفیقان خود رسان بازمخدای را مددی ای رفیق ره تا منبه...

غزل شمارهٔ ۳۳۲ – حافظ – غزلیات – مزن بر دل ز نوک غمزه تیرم 0

غزل شمارهٔ ۳۳۲ – حافظ – غزلیات – مزن بر دل ز نوک غمزه تیرم

مزن بر دل ز نوک غمزه تیرمکه پیش چشم بیمارت بمیرمنصاب حسن در حد کمال استزکاتم ده که مسکین و فقیرمچو طفلان تا کی ای زاهد فریبیبه سیب بوستان و شهد و شیرمچنان پر شد فضای سینه از دوستکه فکر خویش گم شد از...

غزل شمارهٔ ۳۳۱ – حافظ – غزلیات – به تیغم گر کشد دستش نگیرم 0

غزل شمارهٔ ۳۳۱ – حافظ – غزلیات – به تیغم گر کشد دستش نگیرم

به تیغم گر کشد دستش نگیرموگر تیرم زند منت پذیرمکمان ابرویت را گو بزن تیرکه پیش دست و بازویت بمیرمغم گیتی گر از پایم درآردبجز ساغر که باشد دستگیرمبرآی ای آفتاب صبح امیدکه در دست شب هجران اسیرمبه فریادم رس ای پیر خراباتبه یک...

غزل شمارهٔ ۳۲۷ – حافظ – غزلیات – مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم 0

غزل شمارهٔ ۳۲۷ – حافظ – غزلیات – مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم

مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارمهواداران کویش را چو جان خویشتن دارمصفای خلوت خاطر از آن شمع چگل جویمفروغ چشم و نور دل از آن ماه ختن دارمبه کام و آرزوی دل چو دارم خلوتی حاصلچه فکر از خبث بدگویان...

غزل شمارهٔ ۳۲۴ – حافظ – غزلیات – گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارم 0

غزل شمارهٔ ۳۲۴ – حافظ – غزلیات – گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارم

گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارمهمچنان چشم گشاد از کرمش می‌دارمبه طرب حمل مکن سرخی رویم که چو جامخون دل عکس برون می‌دهد از رخسارمپرده مطربم از دست برون خواهد بردآه اگر زان که در این پرده نباشد بارمپاسبان حرم دل شده‌ام...

غزل شمارهٔ ۳۱۹ – حافظ – غزلیات – سال‌ها پیروی مذهب رندان کردم 0

غزل شمارهٔ ۳۱۹ – حافظ – غزلیات – سال‌ها پیروی مذهب رندان کردم

سال‌ها پیروی مذهب رندان کردمتا به فتوی خرد حرص به زندان کردممن به سرمنزل عنقا نه به خود بردم راهقطع این مرحله با مرغ سلیمان کردمسایه‌ای بر دل ریشم فکن ای گنج روانکه من این خانه به سودای تو ویران کردمتوبه کردم که نبوسم...

غزل شمارهٔ ۳۱۸ – حافظ – غزلیات – مرا می‌بینی و هر دم زیادت می‌کنی دردم 0

غزل شمارهٔ ۳۱۸ – حافظ – غزلیات – مرا می‌بینی و هر دم زیادت می‌کنی دردم

مرا می‌بینی و هر دم زیادت می‌کنی دردمتو را می‌بینم و میلم زیادت می‌شود هر دمبه سامانم نمی‌پرسی نمی‌دانم چه سر داریبه درمانم نمی‌کوشی نمی‌دانی مگر دردمنه راه است این که بگذاری مرا بر خاک و بگریزیگذاری آر و بازم پرس تا خاک رهت...

غزل شمارهٔ ۲۹۷ – حافظ – غزلیات – زبان خامه ندارد سر بیان فراق 0

غزل شمارهٔ ۲۹۷ – حافظ – غزلیات – زبان خامه ندارد سر بیان فراق

زبان خامه ندارد سر بیان فراقوگرنه شرح دهم با تو داستان فراقدریغ مدت عمرم که بر امید وصالبه سر رسید و نیامد به سر زمان فراقسری که بر سر گردون به فخر می‌سودمبه راستان که نهادم بر آستان فراقچگونه باز کنم بال در هوای...

غزل شمارهٔ ۲۹۶ – حافظ – غزلیات – طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف 0

غزل شمارهٔ ۲۹۶ – حافظ – غزلیات – طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف

طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کفگر بکشم زهی طرب ور بکشد زهی شرفطرف کرم ز کس نبست این دل پر امید منگر چه سخن همی‌برد قصه من به هر طرفاز خم ابروی توام هیچ گشایشی نشدوه که در این خیال کج عمر...

غزل شمارهٔ ۲۹۴ – حافظ – غزلیات – در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع 0

غزل شمارهٔ ۲۹۴ – حافظ – غزلیات – در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع

در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمعشب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمعروز و شب خوابم نمی‌آید به چشم غم پرستبس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمعرشته صبرم به مقراض غمت ببریده شدهمچنان در آتش مهر تو سوزانم چو شمعگر...