برچسب: محمدرضا-شجریان

غزل شمارهٔ ۱۹۹ – حافظ – غزلیات – واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند 0

غزل شمارهٔ ۱۹۹ – حافظ – غزلیات – واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند

واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنندچون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنندمشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرستوبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می‌کنندگوییا باور نمی‌دارند روز داوریکاین همه قلب و دغل در کار داور می‌کنندیا رب این نودولتان را با خر...

غزل شمارهٔ ۱۹۷ – حافظ – غزلیات – شاهدان گر دلبری زین سان کنند 0

غزل شمارهٔ ۱۹۷ – حافظ – غزلیات – شاهدان گر دلبری زین سان کنند

شاهدان گر دلبری زین سان کنندزاهدان را رخنه در ایمان کنندهر کجا آن شاخ نرگس بشکفدگلرخانش دیده نرگسدان کنندای جوان سروقد گویی ببرپیش از آن کز قامتت چوگان کنندعاشقان را بر سر خود حکم نیستهر چه فرمان تو باشد آن کنندپیش چشمم کمتر است...

غزل شمارهٔ ۱۹۶ – حافظ – غزلیات – آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند 0

غزل شمارهٔ ۱۹۶ – حافظ – غزلیات – آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنندآیا بود که گوشه چشمی به ما کننددردم نهفته به ز طبیبان مدعیباشد که از خزانه غیبم دوا کنندمعشوق چون نقاب ز رخ در نمی‌کشدهر کس حکایتی به تصور چرا کنندچون حسن عاقبت نه به رندی و...

غزل شمارهٔ ۱۹۵ – حافظ – غزلیات – غلام نرگس مست تو تاجدارانند 0

غزل شمارهٔ ۱۹۵ – حافظ – غزلیات – غلام نرگس مست تو تاجدارانند

غلام نرگس مست تو تاجدارانندخراب باده لعل تو هوشیارانندتو را صبا و مرا آب دیده شد غمازو گر نه عاشق و معشوق رازدارانندز زیر زلف دوتا چون گذر کنی بنگرکه از یمین و یسارت چه سوگوارانندگذار کن چو صبا بر بنفشه زار و ببینکه...

غزل شمارهٔ ۱۹۴ – حافظ – غزلیات – سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند 0

غزل شمارهٔ ۱۹۴ – حافظ – غزلیات – سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند

سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانندپری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانندبه فتراک جفا دل‌ها چو بربندند بربندندز زلف عنبرین جان‌ها چو بگشایند بفشانندبه عمری یک نفس با ما چو بنشینند برخیزندنهال شوق در خاطر چو برخیزند بنشانندسرشک گوشه گیران را چو...

غزل شمارهٔ ۱۹۳ – حافظ – غزلیات – در نظربازی ما بی‌خبران حیرانند 0

غزل شمارهٔ ۱۹۳ – حافظ – غزلیات – در نظربازی ما بی‌خبران حیرانند

در نظربازی ما بی‌خبران حیرانندمن چنینم که نمودم دگر ایشان دانندعاقلان نقطه پرگار وجودند ولیعشق داند که در این دایره سرگردانندجلوه گاه رخ او دیده من تنها نیستماه و خورشید همین آینه می‌گردانندعهد ما با لب شیرین دهنان بست خداما همه بنده و این...

غزل شمارهٔ ۱۹۲ – حافظ – غزلیات – سرو چمان من چرا میل چمن نمی‌کند 0

غزل شمارهٔ ۱۹۲ – حافظ – غزلیات – سرو چمان من چرا میل چمن نمی‌کند

سرو چمان من چرا میل چمن نمی‌کندهمدم گل نمی‌شود یاد سمن نمی‌کنددی گله‌ای ز طره‌اش کردم و از سر فسوسگفت که این سیاه کج گوش به من نمی‌کندتا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف اوزان سفر دراز خود عزم وطن نمی‌کندپیش کمان...

غزل شمارهٔ ۱۸۷ – حافظ – غزلیات – دلا بسوز که سوز تو کارها بکند 0

غزل شمارهٔ ۱۸۷ – حافظ – غزلیات – دلا بسوز که سوز تو کارها بکند

دلا بسوز که سوز تو کارها بکندنیاز نیم شبی دفع صد بلا بکندعتاب یار پری چهره عاشقانه بکشکه یک کرشمه تلافی صد جفا بکندز ملک تا ملکوتش حجاب بردارندهر آن که خدمت جام جهان نما بکندطبیب عشق مسیحادم است و مشفق لیکچو درد در...

غزل شمارهٔ ۱۸۶ – حافظ – غزلیات – گر می فروش حاجت رندان روا کند 0

غزل شمارهٔ ۱۸۶ – حافظ – غزلیات – گر می فروش حاجت رندان روا کند

گر می فروش حاجت رندان روا کندایزد گنه ببخشد و دفع بلا کندساقی به جام عدل بده باده تا گداغیرت نیاورد که جهان پربلا کندحقا کز این غمان برسد مژده امانگر سالکی به عهد امانت وفا کندگر رنج پیش آید و گر راحت ای...

غزل شمارهٔ ۱۷۹ – حافظ – غزلیات – رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند 0

غزل شمارهٔ ۱۷۹ – حافظ – غزلیات – رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند

رسید مژده که ایام غم نخواهد ماندچنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماندمن ار چه در نظر یار خاکسار شدمرقیب نیز چنین محترم نخواهد ماندچو پرده دار به شمشیر می‌زند همه راکسی مقیم حریم حرم نخواهد ماندچه جای شکر و شکایت ز نقش نیک...

غزل شمارهٔ ۱۷۸ – حافظ – غزلیات – هر که شد محرم دل در حرم یار بماند 0

غزل شمارهٔ ۱۷۸ – حافظ – غزلیات – هر که شد محرم دل در حرم یار بماند

هر که شد محرم دل در حرم یار بماندوان که این کار ندانست در انکار بمانداگر از پرده برون شد دل من عیب مکنشکر ایزد که نه در پرده پندار بماندصوفیان واستدند از گرو می همه رختدلق ما بود که در خانه خمار بماندمحتسب...

غزل شمارهٔ ۱۷۷ – حافظ – غزلیات – نه هر که چهره برافروخت دلبری داند 0

غزل شمارهٔ ۱۷۷ – حافظ – غزلیات – نه هر که چهره برافروخت دلبری داند

نه هر که چهره برافروخت دلبری داندنه هر که آینه سازد سکندری داندنه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشستکلاه داری و آیین سروری داندتو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکنکه دوست خود روش بنده پروری داندغلام همت آن رند عافیت...

غزل شمارهٔ ۱۷۰ – حافظ – غزلیات – زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد 0

غزل شمارهٔ ۱۷۰ – حافظ – غزلیات – زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد

زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شداز سر پیمان برفت با سر پیمانه شدصوفی مجلس که دی جام و قدح می‌شکستباز به یک جرعه می عاقل و فرزانه شدشاهد عهد شباب آمده بودش به خوابباز به پیرانه سر عاشق و دیوانه شدمغبچه‌ای می‌گذشت راهزن...

غزل شمارهٔ ۱۶۹ – حافظ – غزلیات – یاری اندر کس نمی‌بینیم یاران را چه شد 0

غزل شمارهٔ ۱۶۹ – حافظ – غزلیات – یاری اندر کس نمی‌بینیم یاران را چه شد

یاری اندر کس نمی‌بینیم یاران را چه شددوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شدآب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاستخون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شدکس نمی‌گوید که یاری داشت حق دوستیحق شناسان را چه حال افتاد یاران...

غزل شمارهٔ ۱۶۸ – حافظ – غزلیات – گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد 0

غزل شمارهٔ ۱۶۸ – حافظ – غزلیات – گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد

گداخت جان که شود کار دل تمام و نشدبسوختیم در این آرزوی خام و نشدبه لابه گفت شبی میر مجلس تو شومشدم به رغبت خویشش کمین غلام و نشدپیام داد که خواهم نشست با رندانبشد به رندی و دردی کشیم نام و نشدرواست در...

غزل شمارهٔ ۱۶۶ – حافظ – غزلیات – روز هجران و شب فرقت یار آخر شد 0

غزل شمارهٔ ۱۶۶ – حافظ – غزلیات – روز هجران و شب فرقت یار آخر شد

روز هجران و شب فرقت یار آخر شدزدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شدآن همه ناز و تنعم که خزان می‌فرمودعاقبت در قدم باد بهار آخر شدشکر ایزد که به اقبال کله گوشه گلنخوت باد دی و شوکت خار آخر شدصبح...

غزل شمارهٔ ۱۶۱ – حافظ – غزلیات – کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد 0

غزل شمارهٔ ۱۶۱ – حافظ – غزلیات – کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد

کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشدیک نکته از این معنی گفتیم و همین باشداز لعل تو گر یابم انگشتری زنهارصد ملک سلیمانم در زیر نگین باشدغمناک نباید بود از طعن حسود ای دلشاید که چو وابینی خیر تو در این باشدهر کو...

غزل شمارهٔ ۱۶۰ – حافظ – غزلیات – خوش است خلوت اگر یار یار من باشد 0

غزل شمارهٔ ۱۶۰ – حافظ – غزلیات – خوش است خلوت اگر یار یار من باشد

خوش است خلوت اگر یار یار من باشدنه من بسوزم و او شمع انجمن باشدمن آن نگین سلیمان به هیچ نستانمکه گاه گاه بر او دست اهرمن باشدروا مدار خدایا که در حریم وصالرقیب محرم و حرمان نصیب من باشدهمای گو مفکن سایه شرف...

غزل شمارهٔ ۱۵۵ – حافظ – غزلیات – اگر روم ز پی اش فتنه‌ها برانگیزد 0

غزل شمارهٔ ۱۵۵ – حافظ – غزلیات – اگر روم ز پی اش فتنه‌ها برانگیزد

اگر روم ز پی اش فتنه‌ها برانگیزدور از طلب بنشینم به کینه برخیزدو گر به رهگذری یک دم از وفاداریچو گرد در پی اش افتم چو باد بگریزدو گر کنم طلب نیم بوسه صد افسوسز حقه دهنش چون شکر فروریزدمن آن فریب که در...

غزل شمارهٔ ۱۵۴ – حافظ – غزلیات – راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد 0

غزل شمارهٔ ۱۵۴ – حافظ – غزلیات – راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد

راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زدشعری بخوان که با او رطل گران توان زدبر آستان جانان گر سر توان نهادنگلبانگ سربلندی بر آسمان توان زدقد خمیده ما سهلت نماید امابر چشم دشمنان تیر از این کمان توان زددر خانقه نگنجد اسرار...