برچسب: محمدرضا-شجریان

غزل شمارهٔ ۱۵۲ – حافظ – غزلیات – در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد 0

غزل شمارهٔ ۱۵۲ – حافظ – غزلیات – در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد

در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زدعشق پیدا شد و آتش به همه عالم زدجلوه‌ای کرد رخت دید ملک عشق نداشتعین آتش شد از این غیرت و بر آدم زدعقل می‌خواست کز آن شعله چراغ افروزدبرق غیرت بدرخشید و جهان برهم زدمدعی خواست...

غزل شمارهٔ ۱۴۳ – حافظ – غزلیات – سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد 0

غزل شمارهٔ ۱۴۳ – حافظ – غزلیات – سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد

سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کردوان چه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کردگوهری کز صدف کون و مکان بیرون استطلب از گمشدگان لب دریا می‌کردمشکل خویش بر پیر مغان بردم دوشکو به تأیید نظر حل معما می‌کرددیدمش خرم و خندان قدح باده...

غزل شمارهٔ ۱۴۰ – حافظ – غزلیات – دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد 0

غزل شمارهٔ ۱۴۰ – حافظ – غزلیات – دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد

دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکردیاد حریف شهر و رفیق سفر نکردیا بخت من طریق مروت فروگذاشتیا او به شاهراه طریقت گذر نکردگفتم مگر به گریه دلش مهربان کنمچون سخت بود در دل سنگش اثر نکردشوخی مکن که مرغ دل بی‌قرار منسودای دام...

غزل شمارهٔ ۱۳۷ – حافظ – غزلیات – دل از من برد و روی از من نهان کرد 0

غزل شمارهٔ ۱۳۷ – حافظ – غزلیات – دل از من برد و روی از من نهان کرد

دل از من برد و روی از من نهان کردخدا را با که این بازی توان کردشب تنهاییم در قصد جان بودخیالش لطف‌های بی‌کران کردچرا چون لاله خونین دل نباشمکه با ما نرگس او سرگران کردکه را گویم که با این درد جان سوزطبیبم...

غزل شمارهٔ ۱۲۸ – حافظ – غزلیات – نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد 0

غزل شمارهٔ ۱۲۸ – حافظ – غزلیات – نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد

نیست در شهر نگاری که دل ما ببردبختم ار یار شود رختم از این جا ببردکو حریفی کش سرمست که پیش کرمشعاشق سوخته دل نام تمنا ببردباغبانا ز خزان بی‌خبرت می‌بینمآه از آن روز که بادت گل رعنا ببردرهزن دهر نخفته‌ست مشو ایمن از...

غزل شمارهٔ ۱۲۷ – حافظ – غزلیات – روشنی طلعت تو ماه ندارد 0

غزل شمارهٔ ۱۲۷ – حافظ – غزلیات – روشنی طلعت تو ماه ندارد

روشنی طلعت تو ماه نداردپیش تو گل رونق گیاه نداردگوشه ابروی توست منزل جانمخوشتر از این گوشه پادشاه نداردتا چه کند با رخ تو دود دل منآینه دانی که تاب آه نداردشوخی نرگس نگر که پیش تو بشکفتچشم دریده ادب نگاه ندارددیدم و آن...

غزل شمارهٔ ۱۱۴ – حافظ – غزلیات – همای اوج سعادت به دام ما افتد 0

غزل شمارهٔ ۱۱۴ – حافظ – غزلیات – همای اوج سعادت به دام ما افتد

همای اوج سعادت به دام ما افتداگر تو را گذری بر مقام ما افتدحباب وار براندازم از نشاط کلاهاگر ز روی تو عکسی به جام ما افتدشبی که ماه مراد از افق شود طالعبود که پرتو نوری به بام ما افتدبه بارگاه تو چون...

غزل شمارهٔ ۱۱۱ – حافظ – غزلیات – عکس روی تو چو در آینه جام افتاد 0

غزل شمارهٔ ۱۱۱ – حافظ – غزلیات – عکس روی تو چو در آینه جام افتاد

عکس روی تو چو در آینه جام افتادعارف از خنده می در طمع خام افتادحسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرداین همه نقش در آیینه اوهام افتاداین همه عکس می و نقش نگارین که نمودیک فروغ رخ ساقیست که در جام...

غزل شمارهٔ ۱۰۳ – حافظ – غزلیات – روز وصل دوستداران یاد باد 0

غزل شمارهٔ ۱۰۳ – حافظ – غزلیات – روز وصل دوستداران یاد باد

روز وصل دوستداران یاد بادیاد باد آن روزگاران یاد بادکامم از تلخی غم چون زهر گشتبانگ نوش شادخواران یاد بادگر چه یاران فارغند از یاد مناز من ایشان را هزاران یاد بادمبتلا گشتم در این بند و بلاکوشش آن حق گزاران یاد بادگر چه...

غزل شمارهٔ ۹۴ – حافظ – غزلیات – زان یار دلنوازم شکریست با شکایت 0

غزل شمارهٔ ۹۴ – حافظ – غزلیات – زان یار دلنوازم شکریست با شکایت

زان یار دلنوازم شکریست با شکایتگر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایتبی مزد بود و منت هر خدمتی که کردمیا رب مباد کس را مخدوم بی عنایترندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کسگویی ولی شناسان رفتند از این ولایتدر زلف چون کمندش ای...

غزل شمارهٔ ۸۹ – حافظ – غزلیات – یا رب سببی ساز که یارم به سلامت 0

غزل شمارهٔ ۸۹ – حافظ – غزلیات – یا رب سببی ساز که یارم به سلامت

یا رب سببی ساز که یارم به سلامتبازآید و برهاندم از بند ملامتخاک ره آن یار سفرکرده بیاریدتا چشم جهان بین کنمش جای اقامتفریاد که از شش جهتم راه ببستندآن خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامتامروز که در دست...

غزل شمارهٔ ۸۷ – حافظ – غزلیات – حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت 0

غزل شمارهٔ ۸۷ – حافظ – غزلیات – حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت

حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفتآری به اتفاق جهان می‌توان گرفتافشای راز خلوتیان خواست کرد شمعشکر خدا که سر دلش در زبان گرفتزین آتش نهفته که در سینه من استخورشید شعله‌ایست که در آسمان گرفتمی‌خواست گل که دم زند از رنگ و بوی دوستاز...

غزل شمارهٔ ۷۷ – حافظ – غزلیات – بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت 0

غزل شمارهٔ ۷۷ – حافظ – غزلیات – بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت

بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشتو اندر آن برگ و نوا خوش ناله‌های زار داشتگفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیستگفت ما را جلوه معشوق در این کار داشتیار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراضپادشاهی کامران بود از گدایی...

غزل شمارهٔ ۷۶ – حافظ – غزلیات – جز آستان توام در جهان پناهی نیست 0

غزل شمارهٔ ۷۶ – حافظ – غزلیات – جز آستان توام در جهان پناهی نیست

جز آستان توام در جهان پناهی نیستسر مرا به جز این در حواله گاهی نیستعدو چو تیغ کشد من سپر بیندازمکه تیغ ما به جز از ناله‌ای و آهی نیستچرا ز کوی خرابات روی برتابمکز این بهم به جهان هیچ رسم و راهی نیستزمانه...

غزل شمارهٔ ۷۳ – حافظ – غزلیات – روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست 0

غزل شمارهٔ ۷۳ – حافظ – غزلیات – روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست

روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیستمنت خاک درت بر بصری نیست که نیستناظر روی تو صاحب نظرانند آریسر گیسوی تو در هیچ سری نیست که نیستاشک غماز من ار سرخ برآمد چه عجبخجل از کرده خود پرده دری نیست که نیستتا به...

غزل شمارهٔ ۷۲ – حافظ – غزلیات – راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست 0

غزل شمارهٔ ۷۲ – حافظ – غزلیات – راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست

راهیست راه عشق که هیچش کناره نیستآنجا جز آن که جان بسپارند چاره نیستهر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بوددر کار خیر حاجت هیچ استخاره نیستما را ز منع عقل مترسان و می بیارکان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیستاز...

غزل شمارهٔ ۷۱ – حافظ – غزلیات – زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست 0

غزل شمارهٔ ۷۱ – حافظ – غزلیات – زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست

زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیستدر حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیستدر طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوستدر صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیستتا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راندعرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیستچیست...

غزل شمارهٔ ۶۵ – حافظ – غزلیات – خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست 0

غزل شمارهٔ ۶۵ – حافظ – غزلیات – خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست

خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیستساقی کجاست گو سبب انتظار چیستهر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمارکس را وقوف نیست که انجام کار چیستپیوند عمر بسته به موییست هوش دارغمخوار خویش باش غم روزگار چیستمعنی آب زندگی و روضه...

غزل شمارهٔ ۵۶ – حافظ – غزلیات – دل سراپرده محبت اوست 0

غزل شمارهٔ ۵۶ – حافظ – غزلیات – دل سراپرده محبت اوست

دل سراپرده محبت اوستدیده آیینه دار طلعت اوستمن که سر درنیاورم به دو کونگردنم زیر بار منت اوستتو و طوبی و ما و قامت یارفکر هر کس به قدر همت اوستگر من آلوده دامنم چه عجبهمه عالم گواه عصمت اوستمن که باشم در آن...

غزل شمارهٔ ۵۵ – حافظ – غزلیات – خم زلف تو دام کفر و دین است 0

غزل شمارهٔ ۵۵ – حافظ – غزلیات – خم زلف تو دام کفر و دین است

خم زلف تو دام کفر و دین استز کارستان او یک شمه این استجمالت معجز حسن است لیکنحدیث غمزه‌ات سحر مبین استز چشم شوخ تو جان کی توان بردکه دایم با کمان اندر کمین استبر آن چشم سیه صد آفرین بادکه در عاشق کشی...