غزل شمارهٔ ۸۵۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – یک خانه پر ز مستان مستان نو رسیدند
یک خانه پر ز مستان مستان نو رسیدنددیوانگان بندی زنجیرها دریدندبس احتیاط کردیم تا نشنوند ایشانگویی قضا دهل زد بانگ دهل شنیدندجانهای جمله مستان دلهای دل پرستانناگه قفس شکستند چون مرغ برپریدندمستان سبو شکستند بر خنبها نشستندیا رب چه باده خوردند یا رب چه...