برچسب: مولوی

غزل شمارهٔ ۱۴۸۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – امروز مها خویش ز بیگانه ندانیم 0

غزل شمارهٔ ۱۴۸۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – امروز مها خویش ز بیگانه ندانیم

امروز مها خویش ز بیگانه ندانیممستیم بدان حد که ره خانه ندانیمدر عشق تو از عاقله عقل برستیمجز حالت شوریده دیوانه ندانیمدر باغ به جز عکس رخ دوست نبینیموز شاخ به جز حالت مستانه ندانیمگفتند در این دام یکی دانه نهاده‌ستدر دام چنانیم که...

غزل شمارهٔ ۱۴۷۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – بیایید بیایید به گلزار بگردیم 0

غزل شمارهٔ ۱۴۷۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – بیایید بیایید به گلزار بگردیم

بیایید بیایید به گلزار بگردیمبر این نقطه اقبال چو پرگار بگردیمبیایید که امروز به اقبال و به پیروزچو عشاق نوآموز بر آن یار بگردیمبسی تخم بکشتیم بر این شوره بگشتیمبر آن حب که نگنجید در انبار بگردیمهر آن روی که پشت است به آخر...

غزل شمارهٔ ۱۴۷۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – دگربار دگربار ز زنجیر بجستم 0

غزل شمارهٔ ۱۴۷۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – دگربار دگربار ز زنجیر بجستم

دگربار دگربار ز زنجیر بجستماز این بند و از این دام زبون گیر بجستمفلک پیر دوتایی پر از سحر و دغاییبه اقبال جوان تو از این پیر بجستمشب و روز دویدم ز شب و روز بریدمو زین چرخ بپرسید که چون تیر بجستممن از...

غزل شمارهٔ ۱۴۶۷ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – این شکل که من دارم ای خواجه که را مانم 0

غزل شمارهٔ ۱۴۶۷ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – این شکل که من دارم ای خواجه که را مانم

این شکل که من دارم ای خواجه که را مانمیک لحظه پری شکلم یک لحظه پری خوانمدر آتش مشتاقی هم جمعم و هم شمعمهم دودم و هم نورم هم جمع و پریشانمجز گوش رباب دل از خشم نمالم منجز چنگ سعادت را از زخمه...

غزل شمارهٔ ۱۴۶۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای کرده تو مهمانم در پیش درآ جانم 0

غزل شمارهٔ ۱۴۶۵ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای کرده تو مهمانم در پیش درآ جانم

ای کرده تو مهمانم در پیش درآ جانمزان روی که حیرانم من خانه نمی‌دانمای گشته ز تو واله هم شهر و هم اهل دهکو خانه نشانم ده من خانه نمی‌دانمزان کس که شدی جانش زان کس مطلب دانشپیش آ و مرنجانش من خانه نمی‌دانموان...

غزل شمارهٔ ۱۴۶۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – صورتگر نقاشم هر لحظه بتی سازم 0

غزل شمارهٔ ۱۴۶۲ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – صورتگر نقاشم هر لحظه بتی سازم

صورتگر نقاشم هر لحظه بتی سازموانگه همه بت‌ها را در پیش تو بگدازمصد نقش برانگیزم با روح درآمیزمچون نقش تو را بینم در آتشش اندازمتو ساقی خماری یا دشمن هشیارییا آنک کنی ویران هر خانه که می سازمجان ریخته شد بر تو آمیخته شد...

غزل شمارهٔ ۱۴۵۸ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – یک لحظه و یک ساعت دست از تو نمی‌دارم 0

غزل شمارهٔ ۱۴۵۸ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – یک لحظه و یک ساعت دست از تو نمی‌دارم

یک لحظه و یک ساعت دست از تو نمی‌دارمزیرا که تویی کارم زیرا که تویی بارماز قند تو می نوشم با پند تو می کوشممن صید جگرخسته تو شیر جگرخوارمجان من و جان تو گویی که یکی بوده‌ستسوگند بدین یک جان کز غیر تو...

غزل شمارهٔ ۱۴۴۹ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – زان می که ز بوی او شوریده و سرمستم 0

غزل شمارهٔ ۱۴۴۹ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – زان می که ز بوی او شوریده و سرمستم

زان می که ز بوی او شوریده و سرمستمدریاب مرا ساقی والله که چنینستمای ساقی مست من بنگر به شکست منای جسته ز دست من دریاب کز آن دستمبشکست مرا دامت بشکستم من جامتمستی تو و مستی من بشکستی و بشکستمای جان و دل...

غزل شمارهٔ ۱۴۴۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – گر بی‌دل و بی‌دستم وز عشق تو پابستم 0

غزل شمارهٔ ۱۴۴۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – گر بی‌دل و بی‌دستم وز عشق تو پابستم

گر بی‌دل و بی‌دستم وز عشق تو پابستمبس بند که بشکستم آهسته که سرمستمدر مجلس حیرانی جانی است مرا جانیزان شد که تو می دانی آهسته که سرمستمپیش آی دمی جانم زین بیش مرنجانمای دلبر خندانم آهسته که سرمستمساقی می جانان بگذر ز گران...

غزل شمارهٔ ۱۴۳۸ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ندارد پای عشق او دل بی‌دست و بی‌پایم 0

غزل شمارهٔ ۱۴۳۸ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ندارد پای عشق او دل بی‌دست و بی‌پایم

ندارد پای عشق او دل بی‌دست و بی‌پایمکه روز و شب چو مجنونم سر زنجیر می خایممیان خونم و ترسم که گر آید خیال اوبه خون دل خیالش را ز بی‌خویشی بیالایمخیالات همه عالم اگر چه آشنا داندبه خون غرقه شود والله اگر این...

غزل شمارهٔ ۱۴۱۸ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – دلا مشتاق دیدارم غریب و عاشق و مستم 0

غزل شمارهٔ ۱۴۱۸ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – دلا مشتاق دیدارم غریب و عاشق و مستم

دلا مشتاق دیدارم غریب و عاشق و مستمکنون عزم لقا دارم من اینک رخت بربستمتویی قبله همه عالم ز قبله رو نگردانمبدین قبله نماز آرم به هر وادی که من هستممرا جانی در این قالب وانگه جز توم مذهبکه من از نیستی جانا به...

غزل شمارهٔ ۱۴۱۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – تا که اسیر و عاشق آن صنم چو جان شدم 0

غزل شمارهٔ ۱۴۱۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – تا که اسیر و عاشق آن صنم چو جان شدم

تا که اسیر و عاشق آن صنم چو جان شدمدیو نیم پری نیم از همه چون نهان شدمبرف بدم گداختم تا که مرا زمین بخوردتا همه دود دل شدم تا سوی آسمان شدمنیستم از روان‌ها بر حذرم ز جان‌هاجان نکند حذر ز جان چیست...

غزل شمارهٔ ۱۴۰۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – آمده‌ام که سر نهم عشق تو را به سر برم 0

غزل شمارهٔ ۱۴۰۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – آمده‌ام که سر نهم عشق تو را به سر برم

آمده‌ام که سر نهم عشق تو را به سر برمور تو بگوییم که نی نی شکنم شکر برمآمده‌ام چو عقل و جان از همه دیده‌ها نهانتا سوی جان و دیدگان مشعله نظر برمآمده‌ام که ره زنم بر سر گنج شه زنمآمده‌ام که زر برم...

غزل شمارهٔ ۱۴۰۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – تیز دوم تیز دوم تا به سواران برسم 0

غزل شمارهٔ ۱۴۰۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – تیز دوم تیز دوم تا به سواران برسم

تیز دوم تیز دوم تا به سواران برسمنیست شوم نیست شوم تا بر جانان برسمخوش شده‌ام خوش شده‌ام پاره آتش شده‌امخانه بسوزم بروم تا به بیابان برسمخاک شوم خاک شوم تا ز تو سرسبز شومآب شوم سجده کنان تا به گلستان برسمچونک فتادم ز...

غزل شمارهٔ ۱۳۹۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – دفع مده دفع مده من نروم تا نخورم 0

غزل شمارهٔ ۱۳۹۴ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – دفع مده دفع مده من نروم تا نخورم

دفع مده دفع مده من نروم تا نخورمعشوه مده عشوه مده عشوه مستان نخرموعده مکن وعده مکن مشتری وعده نیمیا بدهی یا ز دکان تو گروگان ببرمگر تو بهایی بنهی تا که مرا دفع کنیرو که به جز حق نبری گر چه چنین بی‌خبرمپرده...

غزل شمارهٔ ۱۳۹۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم 0

غزل شمارهٔ ۱۳۹۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم

مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدمدولت عشق آمد و من دولت پاینده شدمدیده سیر است مرا جان دلیر است مرازهره شیر است مرا زهره تابنده شدمگفت که دیوانه نه‌ای لایق این خانه نه‌ایرفتم دیوانه شدم سلسله بندنده شدمگفت که سرمست نه‌ای رو...

غزل شمارهٔ ۱۳۹۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – باز آمدم باز آمدم از پیش آن یار آمدم 0

غزل شمارهٔ ۱۳۹۰ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – باز آمدم باز آمدم از پیش آن یار آمدم

باز آمدم باز آمدم از پیش آن یار آمدمدر من نگر در من نگر بهر تو غمخوار آمدمشاد آمدم شاد آمدم از جمله آزاد آمدمچندین هزاران سال شد تا من به گفتار آمدمآنجا روم آنجا روم بالا بدم بالا رومبازم رهان بازم رهان کاینجا...

غزل شمارهٔ ۱۳۸۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – تا من بدیدم روی تو ای ماه و شمع روشنم 0

غزل شمارهٔ ۱۳۸۳ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – تا من بدیدم روی تو ای ماه و شمع روشنم

تا من بدیدم روی تو ای ماه و شمع روشنمهر جا نشینم خرمم هر جا روم در گلشنمهر جا خیال شه بود باغ و تماشاگه بوددر هر مقامی که روم بر عشرتی بر می تنمدرها اگر بسته شود زین خانقاه شش دریآن ماه رو...

غزل شمارهٔ ۱۳۸۱ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – هرگز ندانم راندن مستی که افتد بر درم 0

غزل شمارهٔ ۱۳۸۱ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – هرگز ندانم راندن مستی که افتد بر درم

هرگز ندانم راندن مستی که افتد بر درمدر خانه گر می باشدم پیشش نهم با وی خورممستی که شد مهمان من جان منست و آن منتاج من و سلطان من تا برنشیند بر سرمای یار من وی خویش من مستی بیاور پیش منروزی که...

غزل شمارهٔ ۱۳۷۹ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – آمد خیال خوش که من از گلشن یار آمدم 0

غزل شمارهٔ ۱۳۷۹ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – آمد خیال خوش که من از گلشن یار آمدم

آمد خیال خوش که من از گلشن یار آمدمدر چشم مست من نگر کز کوی خمار آمدمسرمایه مستی منم هم دایه هستی منمبالا منم پستی منم چون چرخ دوار آمدمآنم کز آغاز آمدم با روح دمساز آمدمبرگشتم و بازآمدم بر نقطه پرگار آمدمگفتم بیا...