غزل شمارهٔ ۲۴۸۶ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – ای زده مطرب غمت در دل ما ترانهای
ای زده مطرب غمت در دل ما ترانهایدر سر و در دماغ جان جسته ز تو فسانهایچونک خیال خوش دمت از سوی غیب دردمدز آتش عشق برجهد تا به فلک زبانهایزهره عشق چون بزد پنجه خود در آب و گلقامت ما چو چنگ شد...