بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیمفلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیماگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزدمن و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیمشراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ریزیمنسیم عطرگردان را شِکَر در مجمر اندازیمچو در...
ما بی غمان مست دل از دست دادهایمهمراز عشق و همنفس جام بادهایمبر ما بسی کمان ملامت کشیدهاندتا کار خود ز ابروی جانان گشادهایمای گل تو دوش داغ صبوحی کشیدهایما آن شقایقیم که با داغ زادهایمپیر مغان ز توبه ما گر ملول شدگو باده...
شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مستصلای سرخوشی ای صوفیان باده پرستاساس توبه که در محکمی چو سنگ نمودببین که جام زجاجی چه طرفهاش بشکستبیار باده که در بارگاه استغناچه پاسبان و چه سلطان چه هوشیار و چه مستاز این رباط دودر چون...