اگر تو فارغی از حال دوستان یارافراغت از تو میسر نمیشود ما راتو را در آینه دیدن جمال طلعت خویشبیان کند که چه بودست ناشکیبا رابیا که وقت بهارست تا من و تو به همبه دیگران بگذاریم باغ و صحرا رابه جای سرو بلند...
پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بودمهرورزی تو با ما شهره آفاق بودیاد باد آن صحبت شبها که با نوشین لبانبحث سر عشق و ذکر حلقه عشاق بودپیش از این کاین سقف سبز و طاق مینا برکشندمنظر چشم مرا ابروی جانان طاق...