غزل شمارهٔ ۳۱۷۸ – مولوی – دیوان شمس – غزلیات – در دل من پردهٔ نو می‌زنی

در دل من پردهٔ نو می‌زنی
ای دل و ای دیده و ای روشنی
پرده توی وز پس پرده توی
هر نفسی شکل دگر می‌کنی
پرده چنان زن که بهر زخمهٔ
پردهٔ غفلت ز نظر برکنی
شب منم و خلوت و قندیل جان
خیره که تو آتشی یا روغنی
بی‌من و تو، هر دو توی، هر دو من
جان منی، آن منی، یا منی
نکتهٔ چون جان شنوم من ز چنگ
تنتن تنتن، که تو یعنی تنی
گر تنم و گر دلم و گر روان
شاد بدانم که توم می‌تنی
از تو چرا تازه نباشم؟! که تو
تازگی سرو و گل و سوسنی
از تو چرا نور نگیرم؟! که تو
تابش هر خانه و هر روزنی
از تو چرا زور نیابم؟! که تو
قوت هر صخره و هر آهنی

اجراهای این اثر

خواننده

آلبوم

قطعه

علی قمصری

برف خوانی

پرده ی نو (آن سوی نقطه چین)

علیرضا افتخاری

عاشقا سلام عاشقا درود

دل سرمست

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *