غزل ۵۴۵ – سعدی – دیوان اشعار – غزلیات – بخت آیینه ندارم که در او می‌نگری

بخت آیینه ندارم که در او می‌نگری
خاک بازار نیرزم که بر او می‌گذری
من چنان عاشق رویت که ز خود بی‌خبرم
تو چنان فتنه خویشی که ز ما بی‌خبری
به چه ماننده کنم در همه آفاق تو را
کآنچه در وهم من آید تو از آن خوبتری
برقع از پیش چنین روی نشاید برداشت
که به هر گوشه چشمی دل خلقی ببری
دیده‌ای را که به دیدار تو دل می‌نرود
هیچ علت نتوان گفت به جز بی بصری
گفتم از دست غمت سر به جهان در بنهم
نتوانم که به هر جا بروم در نظری
به فلک می‌رود آه سحر از سینه ما
تو همی برنکنی دیده ز خواب سحری
خفتگان را خبر از محنت بیداران نیست
تا غمت پیش نیاید غم مردم نخوری
هر چه در وصف تو گویند به نیکویی هست
عیبت آن است که هر روز به طبعی دگری
گر تو از پرده برون آیی و رخ بنمایی
پرده بر کار همه پرده نشینان بدری
عذر سعدی ننهد هر که تو را نشناسد
حال دیوانه نداند که ندیده‌ست پری

اجراهای این اثر

خواننده

آلبوم

قطعه

محمد معتمدی

ابرو کمان

ساز و آواز (درآمد)

برگ سبز

شمارهٔ ۱۶۵

(سه گاه) (۰۹:۱۳ – ۱۴:۱۱) نوازندگان: حبیب‌الله بدیعی (‎ویولن) خواننده آواز: محمودی خوانساری سراینده شعر آواز: سعدی شیرازی (غزل) مطلع شعر آواز: بختِ آیینه ندارم که در او مینگری

دانلود قانونی آلبوم

گلهای رنگارنگ

شمارهٔ ۳۱۴

(سه گاه) (۰۸:۰۲ – ۰۹:۳۲) نوازندگان: حبیب‌الله بدیعی (‎ویولن) خواننده آواز: محمودی خوانساری سراینده شعر آواز: سعدی شیرازی (غزل) مطلع شعر آواز: بختِ آیینه ندارم که در او مینگری

دانلود قانونی آلبوم

ادیب خوانساری

آوازهای ادیب خوانساری (لوح اول)

فرود و داد: بخت آئینه ندارم که در او مینگری (دستگاه ماهور)

ادیب خوانساری

آوازهای ادیب خوانساری (لوح اول)

عراق، نهیب و فرود به ماهور: من چنان عاشق رویت که ز خود بی خبرم (دستگاه ماهور)

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *