برچسب: دانلود-قانونی-آهنگ
ما دگر کس نگرفتیم به جای تو ندیمالله الله تو فراموش مکن عهد قدیمهر یک از دایره جمع به راهی رفتندما بماندیم و خیال تو به یک جای مقیمباغبان گر نگشاید در درویش به باغآخر از باغ بیاید بر درویش نسیمگر نسیم سحر از...
آن دوست که من دارم وان یار که من دانمشیرین دهنی دارد دور از لب و دندانمبخت این نکند با من کان شاخ صنوبر رابنشینم و بنشانم گل بر سرش افشانمای روی دلارایت مجموعه زیباییمجموع چه غم دارد از من که پریشانمدریاب که نقشی...
اگر دستم رسد روزی که انصاف از تو بستانمقضای عهد ماضی را شبی دستی برافشانمچنانت دوست میدارم که گر روزی فراق افتدتو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانمدلم صد بار میگوید که چشم از فتنه بر هم نهدگر ره...
دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمیبینمدلی بی غم کجا جویم که در عالم نمیبینمدمی با همدمی خرم ز جانم بر نمیآیددمم با جان برآید چون که یک همدم نمیبینممرا رازیست اندر دل به خون دیده پروردهولیکن با که گویم راز چون...
من از تو صبر ندارم که بی تو بنشینمکسی دگر نتوانم که بر تو بگزینمبپرس حال من آخر چو بگذری روزیکه چون همیگذرد روزگار مسکینممن اهل دوزخم ار بی تو زنده خواهم شدکه در بهشت نیارد خدای غمگینمندانمت که چه گویم تو هر دو...
ز دستم بر نمیخیزد که یک دم بی تو بنشینمبه جز رویت نمیخواهم که روی هیچ کس بینممن اول روز دانستم که با شیرین درافتادمکه چون فرهاد باید شست دست از جان شیرینمتو را من دوست میدارم خلاف هر که در عالماگر طعنه است...
ما همه چشمیم و تو نور ای صنمچشم بد از روی تو دور ای صنمروی مپوشان که بهشتی بودهر که ببیند چو تو حور ای صنمحور خطا گفتم اگر خواندمتترک ادب رفت و قصور ای صنمتا به کرم خرده نگیری که منغایبم از ذوق...
سخن عشق تو بی آن که برآید به زبانمرنگ رخساره خبر میدهد از حال نهانمگاه گویم که بنالم ز پریشانی حالمبازگویم که عیان است چه حاجت به بیانمهیچم از دنیی و عقبی نبرد گوشه خاطرکه به دیدار تو شغل است و فراغ از دو...
تا تو به خاطر منی کس نگذشت بر دلممثل تو کیست در جهان تا ز تو مهر بگسلممن چو به آخرت روم رفته به داغ دوستیداروی دوستی بود هر چه بروید از گلممیرم و همچنان رود نام تو بر زبان منریزم و همچنان بود...
بار فراق دوستان بس که نشست بر دلممیروم و نمیرود ناقه به زیر محملمبار بیفکند شتر چون برسد به منزلیبار دل است همچنان ور به هزار منزلمای که مهار میکشی صبر کن و سبک مروکز طرفی تو میکشی وز طرفی سلاسلمبارکشیده جفا پرده دریده...
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشمنبود بر سر آتش میسرم که نجوشمبه هوش بودم از اول که دل به کس نسپارمشمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشمحکایتی ز دهانت به گوش جان من آمددگر نصیحت مردم حکایت است به گوشممگر تو...
غم زمانه خورم یا فراق یار کشمبه طاقتی که ندارم کدام بار کشمنه قوتی که توانم کناره جستن از اونه قدرتی که به شوخیش در کنار کشمنه دست صبر که در آستین عقل برمنه پای عقل که در دامن قرار کشمز دوستان به جفا...
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشمبدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشمبه وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرمبه گفت و گوی تو خیزم به جست و جوی تو باشمبه مجمعی که درآیند شاهدان دو عالمنظر به سوی...
من بیمایه که باشم که خریدار تو باشمحیف باشد که تو یار من و من یار تو باشمتو مگر سایه لطفی به سر وقت من آریکه من آن مایه ندارم که به مقدار تو باشمخویشتن بر تو نبندم که من از خود نپسندمکه تو...
یک روز به شیدایی در زلف تو آویزمزان دو لب شیرینت صد شور برانگیزمگر قصد جفا داری اینک من و اینک سرور راه وفا داری جان در قدمت ریزمبس توبه و پرهیزم کز عشق تو باطل شدمن بعد بدان شرطم کز توبه بپرهیزمسیم دل...
به خدا اگر بمیرم که دل از تو برنگیرمبرو ای طبیبم از سر که دوا نمیپذیرمهمه عمر با حریفان بنشستمی و خوبانتو بخاستی و نقشت بنشست در ضمیرممده ای حکیم پندم که به کار در نبندمکه ز خویشتن گزیر است و ز دوست ناگزیرمبرو...
من اگر نظر حرام است بسی گناه دارمچه کنم نمیتوانم که نظر نگاه دارمستم از کسیست بر من که ضرورت است بردننه قرار زخم خوردن نه مجال آه دارمنه فراغت نشستن نه شکیب رخت بستننه مقام ایستادن نه گریزگاه دارمنه اگر همینشینم نظری کند...
گر یکی از عشق برآرد خروشبر سر آتش نه غریب است جوشپیرهنی گر بدرد ز اشتیاقدامن عفوش به گنه بربپوشبوی گل آورد نسیم صبابلبل بیدل ننشیند خموشمطرب اگر پرده از این ره زندبازنیایند حریفان به هوشساقی اگر باده از این خم دهدخرقه صوفی ببرد...
رفتی و نمیشوی فراموشمیآیی و میروم من از هوشسحر است کمان ابروانتپیوسته کشیده تا بناگوشپایت بگذار تا ببوسمچون دست نمیرسد به آغوشجور از قبلت مقام عدل استنیش سخنت مقابل نوشبیکار بود که در بهارانگویند به عندلیب مخروشدوش آن غم دل که مینهفتمباد سحرش ببرد...
هر که سودای تو دارد چه غم از هر که جهانشنگران تو چه اندیشه و بیم از دگرانشآن پی مهر تو گیرد که نگیرد پی خویششوان سر وصل تو دارد که ندارد غم جانشهر که از یار تحمل نکند یار مگویشوان که در عشق...